چرا ازدواج نکنیم؟
انسان و ازدواج
خداوند متعال انسان را كه آفريد، تداوم نسل او را در خود او قرار داد. از اين رو، موجوديت انسان را در جنس مخالف زن و مرد قرار داد و فيزيك بدن هر يك را به هر گونهاي آفريد كه با اين هدف، سازگار باشد. غريزهي جنسي را قرار داد تا زن و مرد به سوي هم كششي داشته باشند تا نسل انسان تداوم يابد و الّا چه بسا انسانها به خاطر راحتطلبي و مسئوليتگريزي، از تشكيل خانواده خودداري ميكردند. از سوي ديگر در هر يك از دو جنس(زن و مرد) تفاوتهاي روان شناختي وجود دارد. ويژگيهاي روحي و عاطفي هر يك به گونهاي آفريده شده، كه با ديگري ارضا ميشود. زن و مرد از جسمي واحدند و هر كدام معادن و يار ديگري است، اگر هر كدام را جدا از ديگري بنگاريم، گويا وجود ناقصي را فرض كرديم كه بدون آن، ديگري كامل نخواهد بود. هم چنان كه زن در هر شرايطي خويش را نيازمند مرد ميداند كه اگر همه جهان را به او بدهند اين نياز مرتفع نميشود، مرد نيز در برابر زن چنين است، همواره به او و محبت او نياز دارد مثلاً هرگاه لذت مادر داشتن برايش مطرح باشد، زن، آغوش پر مهر و جايگاه رشد براي جسم و جان اوست و آنجا كه نياز به مربي دلسوز و نوازشگر دارد، دامان زن والاترين مدرسه و پرورشگاه روح و پيكر اوست، هنگامي كه به دوست، همدم و همدرد نيازمند است، زن يار او، مايهي شوق و اشتياق او، محرم راز شكوفايي زندگي او و نشاط و آرامشبخش جان و دل اوست. همه اين مسائل تكويني موجب ميشود كه انسان به ازدواج نياز داشته باشد، زيرا خداوند ازدواج را مايهي آرامش دانسته است كه در آيه21 سورهي روم ميفرمايد (از نشانههاي خداوند اين است كه از خود شما برايتان همسر قرار داد تا بدانها آرامش يابيد.) ازدواج و تشكيل خانواده روشي است كه خداوند براي تنظيم زندگي انسان با آن دستور داده، اين دستور از آنرو صادر شده است تا نيازهاي طبيعي انسان بهطور مشروع و با روش سالم تأمين گردد. پيامبر(ص) ميفرمايد: (ما بني في الاسلام بناء احبّ الي الله من التّزويج؛ يعني در اسلام دوستداشتنيتر از ازدواج پيش خداوند بنا نشده است.) ازدواج رمز وحدت و پيوند مهر و (وداد زناشوئي) ظهور تجلّي يگانگي، الفت، يكدلي و (همسري) مصداق مهر و محبتي پاك، عشق، ايثار، جذب نظام مديرانه و حكيمانه جهان آفرينش ميباشد.
قرآن فلسفه ازدواج را آرامش و محبت و دوستي قرار دادن معرفي ميكند.
انسان با ازدواج غرايز جنسي خود را مهار و آرامش روحي و رواني و خوشبختي خود را تأمين ميكند و از گسترش بيماريهاي جنسي و درگيريهاي اجتماعي و اخلاقي پرهيز مينمايد، زيرا از لحاظ جسمي و سلامتي آن كسالتهاي رواني كه براي انسانهاي مجرد در سنّ نياز به ازدواج، چه زن و چه مرد را تحت فشار روحي قرار ميدهد و اينكه تقوا دارند و نميخواهند خودشان را به مسائل نامشروع آلوده كنند، ضربههايي كه به سلامتي اين انسانها ميخورد اگر روي كاغذ ميآمد و آمار گرفته ميشد، معلوم ميگرديد كه چقدر مريض از اين ناحيه داريم و چه مقدار تخت بيمارستان از اين جهت اشغال و چقدر دارو مصرف شده است، يا از نظر اقتصادي اين كانونهاي زندگي كه مرد و زن با هم حضور ندارند و زن جدا و مرد جدا است، اگر روزي محاسبه و آمارگيري بشود كه چه مقدار خانهها را ميتوان در هم ادغام كرد و چند درصد مشكل مسكن و بعضي موارد ديگر را كاهش داد.
زن و مرد از احساسات لطيفي برخوردارند.
اصولاً احساسات مرد طلبانگيز و تابع خرد و عقل و زن تابع احساسات زنانه است. زن از مردي كه زن صفت باشد و خصوصيات مردانگي از قبيل دليري و توانايي ندارد بدش ميآيد. زن براي انتخاب سرپرست خانواده نياز به مردي داراي خصوصيات مردانگي دارد. زن زماني احساس شكست ميكند كه نتوانسته باشد محبوب واقع گردد و مرد دوستش داشته باشد. زن، مرد را فقط براي خود ميخواهد نه براي زن ديگري، مرد نيز علاوه بر احساسات عاطفي، تابع خرد و عقل است؛ مثلاً خنده و قهقهه يك دختر بيپروائي، براي مرد بزرگوار شرمآور و حجب ذاتي و حياي فطري و طبيعي او عامل جذب مرد ميگردد. ويل دورانت روان شناس ميگويد: زن داراي هنر دلبري و مرد واجب خاصيت دليري ميباشد كه دليري و توانايي مرد دل نرم و لطيف زن را به تپش وا ميدارد و نرمي و لطافت ميل و كشش زن، زورمندي مرد را بر ميانگيزد.
اضطراب فقر و رسوم غلط ازدواج
ازدواج آنگونه كه در طبيعت انسان است در جامعه ما نيست و آن حالت طبيعي و شاد و سالمش منحرف شده و به يكسري مشكلات و عقايد و سنتهاي غلط و پيچيده تبديل شده است مانند اينكه ما صدها بيوه در كشورمان داريم كه در سنين ازدواج هستند، بدون شوهر زندگي ميكنند، چرا؟ اينكه مردم حرفي بزنند(امان از حرف مردم) مردي كه با او ازدواج كند از فقر ميترسد، اما نميدانند همانگونه كه ازدواج يكي از نيازهاي اساسي انسان و از عوامل شادكامي و احساس آرامش بهشمار ميرود ازدواج نكردن نيز ميتواند عامل افزايش اضطراب و تنيدگي گردد و زندگي را سرد و تلخ گرداند. يكي از دلايل ازدواج نكردن نگراني از تأمين مخارج زندگي است. پرسش اين است كه اين نگراني و اضطراب تا چه اندازه واقعي است؟ آيا يك ترس منطقي است كه بايد از آن گريخت و يا يك توهم است كه نبايد به آن اعتنا كرد؟ جواب اين است ترك كردن بهخاطر ترس از مخارج زندگي سوء ظن به خداوند است. نبايد فراموش كنيم كه روزيرسان خداوند است نه ما. خداوند در سورهي نور آيهي 32 ميفرمايد (دختران و پسران بيهمسرتان و غلامان و كنيزان شايستهتان را به ازدواج درآوريد، اگر فقير باشند، خداوند آنان را از فضل خود بينياز ميسازد و خداوند داراي فضل گسترده و آگاه است.) بنابراين مشكل اقتصادي نيست بلكه يك توهم و مشكل اعتقادي است. براي حل مشكل ازدواج نياز به داشتن مال فراوان نيست بايد شناخت را تصحيح كرده و انديشهها را اصلاح نمود. واقعيت اين است كه خداوند تأمين روزي را تضمين كرده و وعده داده كه همسران جوان را بينياز سازد. اين ها واقعيتهاي زندگياند، اين ها قوانين حاكم بر روزي بشرند، امّا ما چگونه فكر ميكنيم؟ اولاً خود را روزيرسان ميكنيم و ثانياً ميگوييم كه بايد ثروت داشت تا ازدواج كرد، ولي خداوند ميگويد اولاً من روزيرسانم و ثانياً ازدواج كنيد تا شما را بينياز كنم. بنابراين جوانان اين عقايد و سنتهاي غلط و مشكلات حلشدني را بر خود جدي گرفته و آن را به اسم دين تمام ميكنند و فرهنگ غرب را ترجيح و مجذوب آن محيط ميكردند.
نتيجه
براي آسايش فقط داشتن همسري زيبا و صاحب جاه و مال، ملاك نيست، چه بسا همسراني كه از عنصر مال و جاه و جمال برخوردارند، اما كسي را خوشبخت نكردند، انسان خوشبخت كسي است كه همسر شايسته، همراه، ياور و پشتيباني داشته باشد، خوشبختي و زندگي از آن همسراني است كه ميان آنان مودت و رحمت وجود داشته باشند و اين مهم بهوسيله جاه و مال و جمال به دست نميآيد. بايد همسر را بهخاطر دين و ايمان و اخلاق نيكو كه بهعنوان همسر موافق يا همسر صالح يا همسري كه پشتيبان انسان باشد انتخاب نمود. به هر حال آنچه زندگي را شيرين و لذّتبخش ميكند اين است كه توكّل به خدا داشت، اوست كه ميان دلها انس و الفت برقرار ميكند و آنگاه چنين ميشود كه همسر از هر چيزي براي انسان دوستداشتنيتر خواهد بود، و اين يعني داشتن زندگي شيرين، لذتبخش و همراه با آرامش و آسايش. بالاخره انسان با مشاهدهي رابطه ميان زن و مرد و نيز بررسي شرايط حاكم بر خانوادهها و اجتماعات و تمام دوران تاريخي، امروزه به اين نتيجه ميرسد كه ارتباط زن و مرد و همكاري دو جنس مخالف بهترين وسيله تحكيم جامعه و سلامت روح و اخلاق انسان است. انسان با ازدواج كردن و فرزنددار شدن به ارزش زحمات پدر و مادر پي ميبرد و لذت بچهدار شدن و پدر و مادر شدن را كسب ميكند و كانون خانواده را تشكيل ميدهد. انسان منقطع از كانون خانواده مثل يك حيوان افسار گسيختهاي است كه در سنگلاخي زندگي ميكند.
محمد صديق افتد خلكانلو
به وبلاگ جوانان امید ماکو خوش آمدید... امیدواریم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید..